حسرت با هم بودن به قلم مرضیه نعمتی
پارت صد و سی و دوم
زمان ارسال : ۱۰۶ روز پیش
***
چشم که باز کردم مجید را کنارم دیدم. با حالت نگرانی در حالی که یک دستش زیر چانهاش بود و دست دیگرش کنار دستم، به ملحفهای که رویم بود زل زده بود. من اینجا چه کار میکردم؟! فکری کردم و همه چیز به یادم آمد. نیلوفر... دخترم الان کجاست؟! نکند مرده؟! نکند توی سردخانه است؟! چرا چشمان مجید اینقدر سرخ است؟! وحشت زده روی تخت نشستم و سعی کردم سرم را از دستم جدا کنم. مجید متوجه شد و دستش
اطلاعیه ها :
عزیزان رمان حسرت با هم بودن یک رمان دو حالته هست. یعنی هم رایگان هم وی آی پی. برای خوانندگان رایگان روزهای فرد بین ساعت یازده و ربع تا یازده و نیم شب یک پارت ارسال میشه و برای خوانندگان حق عضویتی هر روز یک پارت.
توجه کنید :
سلام به همه خوانندگان عزیز
رمان "حسرت با هم بودن" با اجازه نویسنده و ناشر در این برنامه در حال پارتگذاری است.
این کتاب توسط انتشارات پیکان به چاپ رسیده و میتونید نسخه چاپی این کتاب رو هم از انتشارات ذکر شده خریداری کنید.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
Zarnaz
۲۰ ساله 10هورااااا عالی بود مرسییییی😍❤️💋خیلی خوب بود خیلی دوست دارم فقط خدا کنه شکوه کاری نکنه تا اینا بهم نرسن🙈عالی بود مرسی مرضیه جونم ❤️💋